جدول جو
جدول جو

معنی حاجب دارمی - جستجوی لغت در جدول جو

حاجب دارمی(جِ)
ابن زراره بن عدس بن زید بن عبدالله بن دارم الدارمی التمیمی. یکی از بزرگان و از پانزده تن حکام عرب است بجاهلیت. او رئیس قبیلۀ تمیم بود، در زمان انوشیروان و چون انوشیروان قبیلۀ تمیم را از ریف عراق منع کرد حاجب بخدمت او رسید و کمان خود را به پذرفتاری همه عرب، نزد انوشیروان به گروگان گذاشت و از عهدۀ عهد برآمد. ابن عبدربه در کتاب الجمانه فی الوفود، عقدالفرید گوید: ’العتبی عن ابیه: ان حاجب بن زراره وفدعلی کسری لما منع تمیماً من ریف العراق، فاستأذن علیه، فأوصل الیه فقال: اسید العرب انت ؟ قال: لا. قال: فسید مضر؟ قال: لا. قال: فسید بنی ابیک انت ؟ قال: لا. ثم اذن له فدخل علیه قال من انت ؟ قال سیدالعرب !قال: الیس قد اوصلت الیک: اسید العرب انت ؟ فقلت: لاحتی اقتصرت بک علی بنی ابیک، فقلت لا...؟ قال له: ایها الملک لم اکن کذلک حتی دخلت علیک فلما دخلت علیک صرت سیدالعرب. قال کسری: زه ! املئوافاه درا! ثم قال: انکم معشرالعرب غدر حرصاء علی الفساد، فان اذنت لکم افسدتم البلاد، و اغرتم علی العباد، و آذیتمونی. قال حاجب: فانی ضامن للملک ان لایفعلوا قال: فمن لی بان تفی انت ؟ قال: ارهنک قوسی ! فلما جاء بها ضحک من حوله و قالوا: لهذه العصایفی ! قال کسری ما کان لیسلمها لشی ٔ ابدا. فقبضها منه، و اذن لهم ان یدخلوا الریف’ و این کمان حاجب در عرب مثل شد چنانکه بو تمام گوید:
اذا افتخرت یوما تمیم بقوسها
حفاظاًعلی ماوطدت من مناسب
فانتم بذی قار امالت سیوفکم
عروش الذین استرهنوا قوس حاجب.
و چون حاجب فرمان یافت، پسر وی عطارد بخدمت انوشیروان شتافت و ردّ کمان پدر درخواست کسری او را گفت: تو آن را بگرو ننهاده ای عطارد گفت چنین است. کسری گفت آنکس را که کمان بگرو دادچه شد؟ عطارد گفت وی پدر من بود و بمرد. قوم وی با وی در وعده ای که کرد وفا کردند و او نسبت بخداوند وفا ورزید. کسری کمان بدو باز داد و او را خلعت فرمود و چون عطارد بخدمت پیغمبر رسید و اسلام آورد این کمان را بحضرت او اهداء کرد و پیغمبر صلی الله علیه و آله قبول نفرمود، سپس آن را بمردی یهودی به چهار هزار درهم بفروخت. حاجب بن زراره بوفا معروف است. گویند روزی فرزدق بر سلیمان بن عبدالملک در آمد، سلیمان چنان نمود که او را نمی شناسد و روی درهم کشید و گفت: نام توچیست ؟ فرزدق گفت: یا امیرالمؤمنین مرا نشناسی ؟ سلیمان گفت: نی، فرزدق گفت: انا من قوم منهم اوفی العرب و اسودالعرب، و اجودالعرب، و احلم العرب، و افرس العرب، و اشعرالعرب ! سلیمان گفت: والله لتبینن ما قلت او لاوجعن ظهرک و الاهدمن ّ دارک ! فرزدق گفت: نعم یا امیرالمؤمنین: اما اوفی العرب فحاجب بن زراره الذی رهن قوسه عن جمیع العرب فوفی بها،.... و آنگاه که نعمان بن منذر گروهی از بزرگان عرب را بخدمت نوشیروان فرستاد که هر یک در مفاخر عرب چیزی گویند حاجب در زمرۀ آنان بود و صاحب عقدالفرید گفتار وی را در حضرت کسری چنین آرد: ’ثم قام حاجب بن زراره التمیمی و قال: وری زندک، و علت یدک، و هیب سلطانک، ان العرب امه قد غلظت اکبادها، و استحصدت مرتها، و منعت درتها، و هی لک وامقه ما تالفتها، مسترسله ما لاینتها، سامعه ما سامحتها، و هی العلقم مراره، و هی الصاب غضاضه، و العسل حلاوه، و الماء الزلال سلاسه، نحن وفودها الیک، و السنتها لدیک، ذمتنا محفوظه، و احسابنا ممنوعه و عشائرنا فینا سامعه مطیعه، ان نؤب لک حامدین خیراً فلک بذلک عموم محمدتها، و ان نذم لم نخص ّ بالذم ّ دونها، قال کسری: یا حاجب ما اشبه حجر التلال بالوان صخرها، قال حاجب: بل زئیر الاسد بصولتها. قال کسری: و ذلک. حاجب اسلام آورد و از دست رسول مأمور صدقات تمیم گردید. نام حاجب در اشعار عرب، بخصوص فرزدق و جریر آمده است چنانکه فرزدق گوید:
ابت عامر ان یأخذوا من اسیرکم
مئین من الاسری لهم عند دارم.
مقصود او از ’اسیر’ حاجب بن زراره است که بنی عامر به ’یوم شعب جبله’ او را اسیر کردند و جریر گوید:
کأنک لم تشهد لقیطاً و حاجباً
و عمرو بن عمرو اذ دعا یال دارم
و یوم الصفا کنتم عبیدا لعامر
وبالحزن اصبحتم عبید اللهازم.
و نیز جریر در حق بنی دارم گوید:
و یوم الشعب قد ترکوا لقیطا
کأن علیه حله ارجوان
و کبّل حاجب بالشام حولا
فحکم ذا الرقیبه و هو عان.
و همو خطاب به ابن لجاء گوید:
یا تیم هل لک مثل اسره حاجب
او مثل آل عتبیه بن شهاب.
و وفات او بسال سوم هجرت بود. رجوع شود به عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 1 ص 257 و 260 و 263 و 266 و 267 و ج 2 ص 64 و ج 3 ص 12 و 298 و 302 و ج 6 ص 11 و 16 و 87 و موشح مرزبانی ص 103 و 129 و 320 و الاصابه و الاعلام زرکلی ج 1 ص 200
لغت نامه دهخدا